جدول جو
جدول جو

معنی خطکشی کردن - جستجوی لغت در جدول جو

خطکشی کردن
(بِ سَ رِ نَ / نِ بَ دَ)
ترسیم خط. خط کشیدن. کشیدن خط. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرکشی کردن
تصویر سرکشی کردن
کنایه از گردن کشی کردن، نافرمانی کردن، به کاری رسیدگی کردن، محلی را بازرسی کردن
فرهنگ فارسی عمید
(بَ سَ زَ دَ)
سخن چینی کردن. نمامی کردن. خبر از این به آن بردن
لغت نامه دهخدا
(رِ اَ حَدد شُ دَ)
نافرمانی کردن. تمرد کردن. عصیان نمودن: زاغ... یاران را گفت لختی سرکشی و تندی کرد. (کلیله و دمنه). خود زمانه سرکشی میکرد و جمال عروس مراد را در حجاب تعذر میداشت. (سندبادنامه ص 20).
ور کند سرکشی هلاکش کن
آب رخ می برد به خاکش کن.
اوحدی.
بسبب اهل قم که در ادای آن تمرد و سرکشی میکردند. (تاریخ قم ص 30) ، رام نبودن. توسنی نمودن: جبرئیل بر مادیان نشسته بوده و پیش فرعون درآمد اسب سرکشی نمود. (قصص الانبیاء ص 108).
نازک اندام سرخوشی میکرد
بدلگامی و سرکشی میکرد.
سعدی.
، سازش. موافقت. (آنندراج) ، احوالپرسی نمودن:
آن شعله آتشی چو گل آتشی نکرد
بیمار او شدیم و به ما سرکشی نکرد.
محسن تأثیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ)
سقائی. کشیدن آب از چاه و مانند آن، شستن و تطهیر شرعی تن در حمّام. تطهیر جامه پس از شستن با صابون
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ)
خود را کشتن. انتحار کردن. (یادداشت بخط مؤلف).
- خودکشی کردن برای امری، سخت خواهان آن بودن و کوشش و تلاش بسیار برای بدست آوردن آن کردن. (یادداشت بخط مؤلف) :
دیشب چه خودکشی که نکردم بکوی تو
بیرون نیامدی بتماشا چه فائده ؟
ملا ناظم (از آنندراج).
اول ببزم مهروفا خودکشان کنند
آنگاه معنی دل ما را بیان کنند.
اسیر (از آنندراج).
تذرو وکبک برای چه خودکشی نکنند
که در نشیمنشان شاهباز مهمان شد.
فرج اﷲ شوشتری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بِ سَ رِ اُ دَ)
خطبه خواندن. خطبه خوانی کردن. (ناظم الاطباء) :
پیش مغی پشت صلیبی مکن
دعوی شمشیر خطیبی مکن.
نظامی.
، موعظه کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ کَ دَ)
حمل خاشاک و خاکروبه کردن. پاک و صاف کردن چیزی را از خس. (آنندراج) :
خس کشی می کرد پیش اسپش از میدان صبا
او چو نگرفتش بتک خس خاک روبان گشت باز.
امیرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ کَ دَ)
کنایه از افتادگی کردن و بندگی نمودن باشد. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) ، بیقراری کردن. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) ، تسلیم کردن. (اشتنگاس) ، با خاک آغشتن
لغت نامه دهخدا
سقائی، تطهیرلباس بعد از شستن باصابون، شستن تن وبدن در حمام. کشیدن آب از چاه و مانند آن سقایی آبکشی، شستن تن در حمام تطهیر، تطهیر جامه پس از شستن با صابون. آب کشیدن برآوردن آب از چاه و مانند آن با دلو، حمل آب از جایی بجایی، شستن جامه صابون زده با آب پاک تا اثر صابون محو شود، تطهیر شرعی نمازی کردن چیزی متنجس، نفوذکردن آب در جراحت چرک پیدا کردن زخم بسبب آلوده شدن با آب ناپاک هو کشیدن، یا آب کشیدن غذایی. خورنده را تشنگی آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنکی کردن
تصویر خنکی کردن
بی مزگی کردن، لوس کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بازدید کردن، بازرسی کردن، دیدار کردن، ملاقات کردن، سرپیچی کردن، نافرمانی کردن، تمرد کردن، متمرد شدن، عصیان ورزیدن، یاغی شدن، گردن کشی کردن، یاغیگری کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
انتحار کردن، خود را کشتن، خودسوزی کردن
متضاد: قتل نفس کردن، نسل کشی کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از آبکشی کردن
تصویر آبکشی کردن
لشطف
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از آبکشی کردن
تصویر آبکشی کردن
Backwash, Rinse
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آبکشی کردن
تصویر آبکشی کردن
reflux (d'eau), rincer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از آبکشی کردن
تصویر آبکشی کردن
retrocesso (da água), enxaguar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از آبکشی کردن
تصویر آبکشی کردن
отлив , ополоснуть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آبکشی کردن
تصویر آبکشی کردن
Rückfluss (des Wassers), abspülen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آبکشی کردن
تصویر آبکشی کردن
зворотний потік , прополоснути
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از آبکشی کردن
تصویر آبکشی کردن
cofanie się wstecz, płukać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از آبکشی کردن
تصویر آبکشی کردن
逆流 , 冲洗
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از آبکشی کردن
تصویر آبکشی کردن
বিপরীত প্রবাহ , ধোয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از آبکشی کردن
تصویر آبکشی کردن
پانی کا الٹنا , دھونا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از آبکشی کردن
تصویر آبکشی کردن
riflusso (dell'acqua), sciacquare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از آبکشی کردن
تصویر آبکشی کردن
mtiiriko wa nyuma, kuosha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از آبکشی کردن
تصویر آبکشی کردن
geri akış, durulamak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از آبکشی کردن
تصویر آبکشی کردن
역류 , 헹구다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از آبکشی کردن
تصویر آبکشی کردن
逆流 , すすぐ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از آبکشی کردن
تصویر آبکشی کردن
पानी की उलटी धारा , कुल्ला करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از آبکشی کردن
تصویر آبکشی کردن
aliran balik, membilas
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از آبکشی کردن
تصویر آبکشی کردن
กระแสย้อนกลับ , ล้าง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از آبکشی کردن
تصویر آبکشی کردن
achteruit stromen, spoelen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از آبکشی کردن
تصویر آبکشی کردن
retroceso (del agua), enjuagar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از آبکشی کردن
تصویر آبکشی کردن
לזרום אחורה , לשטוף
دیکشنری فارسی به عبری